روزی بود و روزگاری بود یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت گاوش را به بازار ببرد و بفروشد پیش از رفتن به بازار آب و علف خوبی به گاوش داد و آن را به بازار برد . یکی از آدم های بد کار وقتی دید ملانصرالدین گاوش را به بازار آورده تا بفروشد فکر شیطانی به ذهنش رسید و نقشه ای کشید که سر بیچاره کلاه بگذارد او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه اش را با آن ها درمیان گذاشت و طبق نقشه یکی یکی به طرف ملا نصرالدین رفتند .
معرفی سایت
ارزانسرای اسپورت خودرو سعید(تبریز) لامپ زنون دزدگیرهای تصویری تایسز taysiz
موضوعات
نويسندگان
پیوندهای دوستان
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
ااااااااا
و آدرس abal.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
امکانات جانبی
تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:داستان, داستان زیبا, داستان پند آموز, داستان کوتاه, داستانک زیبا, ریشه ی ضرب المثل, ضرب المثل, ضرب المثل ایرانی, ضرب المثل بز خری, ضرب المثل جالب,
ارسال توسط SAEED
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 356
بازدید هفته : 3640
بازدید ماه : 3643
بازدید کل : 107354
تعداد مطالب : 596
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1